امیر رو مشهد

سلام بر گل پسر مامان این بار میخوام از مسافرت بگم که عاشقش هستی:

اولین بار ی که رفتی مشهد توی دل مامانی بودی شما حدود 7 ماهت بود که منو باباحمید

تصمیم گرفتیم بریم مشهد زیارت و از امام رضا فقط سلامتی ات رو بخواهیم عزیزم .

دفعه بعد شما خیلی بزرگتر شدید که رفتیم همش دوست داشتم زودتر بریم ولی به خاطر سن کمی که 

داشتی میترسیدم که مریض بشی

پارسال تولد امام رضا (ع) رفتیم زیارت با عمه اکرم و اقاجون هوا سرد بود ولی بهترین مشهدی بود که

توی عمرم رفته بودم اینقدر زیارت رفتیم که دقیقا حس کسی رو داشتم که اینقدر تشنگی کشیده باشه و

بعد به یه چشمه آب زلال و خنک رسیده باشه  سیراب بشه

منو بابا اینقدر زیارت رفتیم که هنوزم که بهش فکر میکنم یه لبخندی روی لبم ظاهر میشه

اون موقع امام رضا حاجت منو بابا رو هم داد و ما حسابی شاد شاد شدیم

درضمن موقع برگشتن خاله مرجان دوست مامانی زنگ زد که اونم خبر مامان شدنش و خوشحالیم رو

چند برابر کرد رو داد و الانم یه پسر خوشگل به اسم مانی داره .

تو ماشالله اینقدر شیطونی میکردی که نگو یه بارم با اقاجون رفتید بیرون که من هرچی دنبالتون

گشتمپیداتون نکردم داشتم از ترس اینکه گم شده باشی سکته میکردم که دیدم شما دست در دست

آقاجون خنده کنان دارید میاید فقط اون موقع خدارو شکر کردم که هردو یتان سالم هستید گلم

چند تا عکس از زیارت میزارم که بمونه یادگاری برات عزیز مادر

قربون ژستت بشم 

            دوستت دارم به  اندازه یه دنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا

ایشالله امام رضا(ع) همیشه پشت و پناهت باشه