امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

شیطونکی بنام امیر مهدی

به دنیا اومدن امیر

1391/8/26 20:46
نویسنده : مامان و بابا
194 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر گلم امیر عزیزم :

              

برای شروع اول میخوام بدونی که منو پدرت با عشق تصمیم گرفتیم که فرشته ای به زندگیمان وارد کنیم

اول از همه یه دکتر خوب پیدا کردیم تا فرزند عزیزمون به سلامت دنیا بیاد خانوم دکتر قرائی بهترین فردی

در تاریخ 18 فروردین سال 87 فهمیدم که عزیز ترین موجود خداوند در وجود من درحال رشد هست

اینقدر خوشحال شدیم که نمیدونستیم چه جوری از خداوند تشکر کنیم  دوران بارداری خوبی رو داشتم 

البته اگه کمتر زیر معده مامان لگد میزدی بهترم میشد چون 2 ماه تموم حالم خیلی بد بود

البته میگن هیچ کار خدا بی حکمت نیست چون توی این چند وقت بابا حمید شده بود یه آشپز حسابی.

نمیدونم ولی یه حسی بهم میگفت که فرزندم پسره و قتی برای تعیین جنسیت با عمه اعظم رفتیم

سونوگرافی خانوم دکتر اقدم پور  تا معاینه کرد و گفت که خوب اینکه  پسره و سلامت هم هست منم

خنده ام گرفته بود و خوشحال از اینکه حسم درست بوده  و از اون به بعد دیگه منو بابا حمید دوتای برای

خرید سیسمونی تمام تهران و قم رو زیر پا گذاشتیم تا اونجای که امکانش رو داشتیم سعی کردیم بهترین

ها رو برای تو فرزند گلم بخریم.

خلاصه توی ماه آخر پیش خانم دکتر رفتم تا برنامه ریزی برای زایمان داشته باشیم  و من از اول گفتم

سزارین چون فوق العاده از زایمان طبیعی میترسیدم  اون هم موافقت کرد و قرار مون شد ساعت 6 صبح

11 دی ماه توی بیمارستان حضرت ولیعصر (عج) من و بابا حسابی استرس داشتیم  من از نگرانی

ساعت 4بیدار شده بودم و شب قبلش لباس های عزیزم رو که آماده کرده بودیم رو دوباره یه نگاهی کردم

بعدش بابا حمید رو بیدار کردم و بعد از حاضر شدن من و بابا حمید و عمه اکرم به طرف بیمارستان راه

افتادیم بعداز کارهای لازم ساعت 8/30 دقیقه من وارد اتاق عمل شدم و با یه عالمه استرس ولی وقتی

خانوم دکتر اومد پیشم یه خورده آروم شدم  و از اونجای که تمام سعی ام رو کردم تا مو به مو به

دستورات دکترم گوش کنم بهترین زایمان رو داشتم و شما فرشته رو ساعت 9/15 دقیقه توی آغوش

پرستار دیدم که بر خلاف دیگه بچه ها که گریه میکردن تو داشتی به مامانی نگاه میکردی  و بعدش به

علت مواد بیهوشی یه 2 ساعتی رو حسابی خوابیدم و بعدشم که وارد بخش شدم و بابا برام تعریف کرد

که تا به دنیا اومدی سریع اومده پشت در اتاق عمل و فرشته اش رو در آغوش کشیده .

اینم عکس کوچولویت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیر مهدی
26 آبان 91 21:48
بوووووس برای امیر مهدی


ممنون عزیزم خیلی خوشحال شدیم